حکایت نمک خوردن و نمکدان شکستن
او دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى باهم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لا یموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم ، بیاید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند. خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و...بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلا جات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى ء درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است ، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است ، بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت : افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم ، من ندانسته نمکش را چشیدم ، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و...
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب ، بدون این که کسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است ، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و...
بالآخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت : عجب ! این چگونه دزدى است ؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است ؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟... ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم . در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم .
این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت : سلطان به ما امان داده است ، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده ؟ گفت : آرى . سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى ؟ گفت : چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت . سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى او شد که گفت : حیف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى ، و حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد. آرى او یعقوب لیث بود و چند سالى حکمرانى کرد و سلسله صفاریان را تاءسیس نمود.
آیا امروز هم کسی هست که حرمت نمک را نگه دارد...
اى انسان ! قدر خــودت را بدان
به حــــدى گرانی فقط خــدا توان
خــریدنت را دارد!!
پس خود را به قیمت حسرتــے
تلـــخ به تاراج مــده..!
آرامش یعنی؛
در میان صدها مشکل
عین خیالت هم نباشد
لبخند بزنی... زندگی کنی...
چون میدانی خدایی داری
که هوایت را دارد.
خودزنی!
مصاحبه تشریفاتی رشیدپور با رئیس جمهور بدون مجامله توهین به شعور مخاطب بود.
نخستین دلیل اهانت آمیز بودن آن بی صلاحیتی مجری برنامه بود که معلوم نیست چرا باید تریبون رسانه ملی برای مصاحبه با رئیس جمهور یک کشور در اختیار فردی قرار گیرد که:
اولا با الفبای سیاست و اقتصاد ناآشنا است و کمترین تبحر یا تخصصی در این رشته ندارد.
ـ ثانیا فاقد تسلط و تفطن به الزامات ژورنالیسم سیاسی در مقابل دوربین است.
اما مهم تر از بی صلاحیتی مجری، محتوای برنامه بود که ماحصل آن را به اعتبار «دلدادگی مجری به میهمان» به یک رپرتاژ آگهی خسته کننده مبدل کرده بود.
توصیف هنری کیسینجر سیاستمدار سرشناس آمریکائی از «آندره گرومیکو» می تواند آینه عبرتی برای سیاستمداران مخنث و مجریان مخنث تر ایشان در ایران باشد تا لااقل برای اعتبار خود نیز که شده اگر حرف زدن را نابلدند لااقل مشق حرف نزدن کنند.
کیسینجر وقتی در فردای فوت گرومیکو همتای روس تبار خود گفت: «گرومیکو مرد قدرتمند و باهوشی بود و گفتگو بدون آمادگی قبلی با ایشان حکم خودکشی سیاسی را داشت» زیرکانه برای خود نیز اخذ اعتبار کرد و به مخاطب فهماند که خود نیز هم تراز گرومیکو بود که توانست از عهده مذاکرات نفس گیر با آن «غول روسی» در دوران جنگ سرد برآید.
این درست در نقطه مقابل واریته شب گذشته رشیدپور با روحانی است که قبل از وجدان کردن یک نشست سنگین سیاسی، منجر به تداعی یک «پت و مت» سیاسی در ذهن مخاطب شد.
کشوری که همین سه هفته پیش یک اغتشاش قابل تامل را پشت سر گذاشته و بدنه جامعه و اقتصاد و سیاست و سیاست خارجی کشور مبتلابه هزار و یک نارسائی است چنین مجموعه ای می تواند تا آن اندازه ظرفیت داشته باشد تا پایوران کشور را که برخلاف انتظار فاقد توانمندی برای توجیه افکار عمومی اند به این صرافت برساند که:
اگر حرفی برای گفتن ندارید چه لزومی به «خودزنی» دارید تا با شرکت در این واریته های خسته کننده اعتبار متوقع از خود را با نازل ترین بها به چوب حراج ببندند!؟
نویسنده :داریوش سجادی
دیوان عدالت اداری چندی پیش حکم داده بود که گرفتن "آبونمان" از مشترکان غیرقانونی است.
مسئولان خدوم دولت ! سریع اسمش را عوض کردند و گذاشتند "هزینه خدمات مستمر"
حالا دیوان دوباره حکم داده که این هم غیرقانونی است.
بهتر نیست مسئولان خیلی شیک بروند دم در خانه مشترکین و بگویند پول زور وده؟